به لطف خدای بزرگ و متعال اولین روز کارگاه زیستن مثبت گرا در تاریخ یکشنبه 13 اردیبهشت 94 با شرکت دانشجویان گرامی برگزار گردید.
با لطف و یاری خداوند مهربان دومین روز کارگاه زیستن مثبت گرا در تاریخ یکشنبه 94/02/20 از ساعت ۱۳/۳۰ تا 16/45با موفقیت و استقبال خوب دانشجویان عزیز برگزار شد.
**********************
بدین وسیله به اطلاع کلیه عزیزانی که نتوانستند دراین نوبت از کارگاه زیستن مثبت گرا شرکت نمایند و مایلند در کارگاه فوق شرکت کنند میرساند درخواست خود را به سرکار خانم باقرپور اعلام نمایند تا برنامه ریزی لازم جهت برگزاری مجدد کارگاه به عمل آید.
نشانی و شماره تلفن مرکز مشاوره آرمانا
میدان احمد آباد- خیابان جی- بعد از چهارراه آتش نشان- طبقه بالای برق کامیاب- مرکز مشاوره آرمانا- تلفن دریافت نوبت برای مشاوره 32302636 و 32302383
به لطف بی کران خداوند یکتا و استقبال دانشجویان عزیز اولین روز کارگاه زبان بدن در تاریخ پنجشنبه هجدهم آذرماه در مدرسه شهید عبداللهی برگزار گردید. روز دوم کارگاه انشالله پنجشنبه 25 آذر ساعت یک بعداز ظهر در همان مکان برگزار خواهد شد. عزیزانی که در روز اول حضور نداشتند می توانند با استفاده از مبلغ پنج هزار تومان تخفیف و پرداخت مبلغ ده هزار تومان در کارگاه شرکت نمایند. شماره کارت در اختیار سرکار خانم جمال زاده می باشد.
قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما،اما
گرد بام و در من
بی ثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربههای همه تلخ
با دلم میگوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو.، فریب
قاصدک! هان، ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، ای! کجا رفتی؟ ای
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمیبندم خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند
شاعر نوسرا و معاصر جناب «نیما یوشیج» این چنین سروده است:
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید.
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!
●●●
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها!
●●●
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش.
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
«آی آدم ها».
و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها:
«آی آدم ها»...