حضرت علی ( ع ) می فرماید: من عرفه نفسه فقد عرفه ربه
یعنی هر کسی خودش را شناخت خدایش را خواهد شناخت . این در حالی است که در دهه های اخیرروان شناسان در بررسی اختلال های رفتاری و انحراف های اجتماعی به این نتیجه رسیده اند که بسیاری از اختلال ها و آسیب ها در ناتوانی برخی افراد در تحلیل های خود از موفقیت ریشه دارند . برای اکثر ما توصیف ویژگی های اخلاقی و رفتاری خودمان برای دیگران کار سخت و دشواری است . به عنوان مثال ممکن است پاسخ به این سوال که چه کسی هستیم سخت و دشوار باشد. اکثر ما فقط در مورد ویژگی های کلی و عمومی خود از جمله سن جنسیت وضعیت شغلی و ..... خود صحبت می کنیم و از ویژگی های شخصیتی و رفتاری خود اطلاعات کافی و مناسبی نداریم. مثلا نمی دانیم که چه کارهایی را می توانیم خوب انجام دهیم؟چه ویژگی های اخلافی منفی داریم؟ علایق و اولویت های زندگی ماچیست؟ چه چیزهایی ما را ناراحت یا خوشحال می کند؟ رشد خود آگاهی به ما کمک می کند تا دریابیم که تحت فشار روانی قرار داریم یا نه و این معمولا پیش شرط و شرط ضروری برای روابط اجتماعی و روابط بین فردی موثر و همدلانه است.
ویژگی های افراد خود آگاه
برای خود ارزش قایل هستند
از روحیه انتقاد پذیری برخوردارند .
نسبت به ارزش ها و اعتقادات شان آگاهی کامل دارند و از آن دفاع می کنند .
احساس خشنودی و رضایت خاطر زیادی دارند .
در مقابل فشار و ضربه های روانی اجتماعی مقاومت بیشتری از خود نشان می دهند .
به دنبال سرزنش یا تحقیر دیگران نیستند بلکه با دیگران با احترام برخورد می کنند .
اغلب از روحیه مثبت اندیشی برخوردارند .
روحیه همکاری و مشارکت بالایی دارند .
از مشورت با دیگران و افراد صاحب نظر استقبال می کنند .
-امروزه شناخت و آگاهی انسان از خود نیازمند دانش و روش است. چون انسان هزاره سوم بیش از هر دوره دیگری با ارتباطات و فناوری گره خورده شناخت وی از خود مستلزم بررسی و ارزیابی صحیح از خود استاز لرد راسل پرسیدند ارزشمندترین پیامی که می توانید به مردم در مورد زندگی خود و آنچه از آن آموخته ای بدهید چیست؟
ایشان پاسخ داد مایلم به دو نکته اشاره کنم یک نکته فکری و دیگری اخلاقی است!
پیام فکری این است که وقتی موضوعی را بررسی می کنید یا توجه شما به فلسفه ای جلب می شود تنها چیزی که باید از خودتان بپرسید این است که فکتها(واقعیت ها) در این فلسفه چه هستند و چه حقایقی در آنهاست هیچ وقت به خودتان اجازه ندهید که آنچه را که دوست دارید حقیقت داشته باشد.
یا آنچه را که فکر می کنید حقیقت بودنش بیشتر مفید است شما را منحرف کند فقط و تنها به اینکه واقعیتها چه هستندنگاه کنید .
اما مسئله اخلاقی که مایلم به آن اشاره کنم بسیار ساده است باید بگویم عشق ورزیدن خردمندانه و تنفر ورزیدن ابلهانه است در این دنیایی که در آن ما هر روز بیشتر و بیشتر به یکدیگر نزدیک می شویم باید بیاموزیم که یکدیگر را تحمل کنیم باید بیاموزیم که با این واقعیت که دیگران ممکن است حرفهایی بزنند که به مزاج ما خوش نیاید کنار بیاییم ما تنها می توانیم در این صورت با هم زندگی کنیم. البته اگر قرار باشد با هم زندگی کنیم نه این که با هم بمیریم آموختن این نوع بزرگ منشی و تحمل یکدیگر برای تداوم حیات بشر روی این کره مطلقا ضروری است.
روزی مردی
ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی
می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او
پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده
است. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد .
پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که
برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت:”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. برادر بزرگم
از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم .
“برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم “.
مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی
نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد .
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره
آجر به طرفتان پرتاب کنند !
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند .
اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به
سمت ما پرتاب کند...
آموخته ام که عشق مرکب
حرکت است نه مقصد حرکت.
آموخته ام که تنها کسی مرا شاد میکند،
که بمن می گوید، تو مرا شاد کردی.
آموخته ام که گاهی مهربان بودن
بسیار مهمتر از درست بودن است .
آموخته ام که مهم بودن خوبست
ولی خوب بودن مهمتر است .
آموخته ام که هرگز نباید به هدیه ای که
از طرف کودکی داده می شود "نه" گفت .
آموخته ام که همیشه برای کسی که
به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم، دعا کنم .
آموخته ام که زندگی جدیست ولی ما نیاز به
«دوستی» داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم .
آموخته ام که تنها چیزی که یک شخص می خواهد فقط
دستی است برای گرفتن دست او و قلبی برای فهمیدنش است.
آموخته ام که زیر پوست سخت همه افراد کسی
وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد.
آموخته ام که خدا همه چیز را در یک روز نیافرید،
پس من چگونه می توانم همه چیز را در یک روز بدست آورم.
آموخته ام که چشم پوشی از
حقایق آنها را تغییر نمی دهد.
آموخته ام که وقتی با کسی روبرو میشویم،
انتظار لبخندی از سوی ما دارد.
آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است
که می توان با آن نگاه را وسعت بخشید .
آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاری ندارد.
آموخته ام که خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن .
و آموخته ام که قطره دریاست، اگر با دریاست.
و آموخته ام که عشق، مهربانی، گذشت،
صداقت و بلند نظری خصلت انسان های انسان است.
مردی در حالی که به قصرها و خانه های زیبا مینگریست
به دوستش گفت: وقتی این همه اموال رو تقسیم میکردن ما
کجا بودیم. دوست او دستش رو گرفت و به بیمارستان برد و گفت:
وقتی این بیماریها رو تقسیم میکردن ما کجا بودیم!!!!
خدایا واسه داده ها و نداده هات شکر...
الهی!یک ذهن آرام.....
یک تن سالم......
یک خواب شیرین....
یک خیال راحت...
یک روز قشنگ.....
یک خبر خوش......
یک خوشی از ته دل....
نصیب همه دوستان کن.... آمین