خدایـــــــــــــا ...!
اگه یه روز فراموش کردم خدای ِ بزرگـــــــــــــی دارم ...
تو فرامـــــــــــــوش نکن که بنده کوچیکـــــــــــــی داری ...
با نوازشی و یا شاید تلنگری آرام وجودت را ،
همراهیت را ، مهربانی و بزرگی ات را برایم یاداوری کن.....
ای آنکه هر که به درگاهت دعا کند اجابت می کنی...
ای آنکه هر کس اطاعتت کند او را دوست می داری...
ای آنکه هر که را دوست داری به او نزدیک هستی...
ای آنکه هر کس از تو محافظت طلبد، او را حفظ و مراقبت می کنی...
ای آنکه در حق کسی که به تو امیدوار است، کرم میفرمایی...
ای آنکه درباره کسی که نافرمانیت کند، حلم می کنی...ای آنکه در عین عظمت و بزرگی، رئوف و مهربانی...
ای آنکه در انجام حکمتت بزرگواری...
ای آنکه لطف و احسانت قدیم است...
ای آنکه به هرکس اراده و اشتیاق تو دارد، آگاهی...ای خدایی که جز تو خدایی نیست...
به تو پناه آوردم... به تو پناه آوردم......مرا از آتش قهرت آزاد کن ای پروردگار من...
آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست ..
خدایا، میدانم که این نیست آن چه تو از من خواستهای... میدانم که فاصلۀ بسیاری دارم با آن چه که میباید باشم. میدانم که خیلی کوتاهی کرده و میکنم. میدانم که بندۀ ناسپاسی هستم. میدانم که از آن چه روزیام کردهای، خوردهام و آشامیدهام، اما در نهایت بیخبری و ناشکری... میدانم که چه بسا گام در راهی گذاردهام که نباید... و چه بسا دیدهام و شنیدهام آن چه را که نباید... اما با تمام خطاهایی که مرتکب شدهام. با وجود تمام اشتباهایی که پیدرپی از من سر زده است. در حالیکه سرافکنده از کردههای خویشم، میخواهم زبان به سخن باز کنم و بگویم؛ در انتهای دل زنگ زدۀ من امیدی موج میزند. امید به بخشش... نمیدانم چرا این همه امیدوارم. همین قدر میدانم که اگر چه بار گناهم سنگین است، لکن لطف و احسان تو آن قدر گسترده و بزرگ است که اجازه نمیدهد جایی برای ناامیدی باقی بماند. بخشندگی بی حد و مرز تو موجب گردیده بندۀ روسیاهی چون من امیدوار باشم. خدایا، عمری است تو را به رحمان و رحیم بودنت شناختهام... خدایا، بندۀ گنهکاری هستم، اما این بندۀ سراپا تقصیر تو، اکنون در مقابل تو ایستاده و میگوید: خدایا؛ دوستت دارم... دوستت دارم... دوستت دارم... و از زمانی که اولین جرقههای تفکر در ذهنم زده شد، آموختهام که تو رحمانی، تو رحیمی... از همین رو از تو میخواهم که مرا ببخشی، بسم الله الرّحمن الرّحیم...
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی ...
یا حسین سیدی و مولای من نمی خواهم از دست بدمت ...
امیدواریم که این عاشورای ما و این روزهای ما، روزهای زندۀ حسینی باشد. این چنین میخواست و این چنین سفارش نمود.
گریستن و بر پا کردن مجالس کافی نیست. حسین [علیه السلام ] به اینها نیازی ندارد. حسین شهید راه اصلاح است.
«انی أرید الاصلاح فی امة جدی ما استطعت»
پس اگر در جهت اصلاح امت جدش کوشیدیم، او را یاری رساندهایم و اگر سکوت
کردیم یا مانع اصلاح شدیم او را وانهادهایم و یزید را کمک کردهایم.
ای کودکان بی پناه و بی گناه و مظلوم غزه! ای مادران رنج کشیده که در داغ فرزندان خردسال و نوجوانتان نشسته اید، از روی غرقه به خون شما شرمنده ایم. شرممان می آید که خود را مسلمان بنامیم و بنشینیم و شاهد پرپر شدن شما باشیم. شرممان می آید که خود را انسان بنامیم و نظاره گر آوارگی شما باشیم. شرممان می آید که نفس بکشیم و بند آمدن نفس شما را نگاه کنیم. واقعاً شرمساریم. خجالت می کشیم، از شما بخواهیم که کوتاهی مان را بر ما ببخشائید. اما بدانید که زخم های نشسته بر تن شما، قلب و روح ما را هم می خراشد. خون های شما که بر سر و صورتتان جاریست، دل های ما را هم خون کرده. ناله ها و فریادهای دردناک شما، در گوش ما هم طنین انداز شده است. تنها کاری که از دستمان بر می آید، این است که از خدا بخواهیم در ظهور و فرج آخرین منجی اش تعجیل نماید تا به داد شما و تمام ستمدیدگان جهان برسد. دیگر آنکه، هم پای شما و تمام آزادگان و مظلومان جهان فریاد انزجار از صهیونیسم خونخوار سر دهیم و همه با هم فریاد بزنیم:
مرگ بر اسرائیل...................... مرگ بر امریکا......................
سپاس ای خدای بزرگ
پروردگارا، سر به سجده عبودیت و بندگی تو می گذاریم و زبان به شکر باز می کنیم و تو را سپاس می گوییم که خونخواران صهیونیست را به خاک مذلت نشاندی و عاقبت، ظفر و پیروزی نصیب مردم مظلوم غزه شد و خون کودکان بی گناه را به ثمر نشاندی و سرنوشت این جنگ ناعادلانه را به گونه ای رقم زدی که سرافرازی نصیب مردم ستمدیده غزه شد و خواری و خفت نصیب متجاوزان اشغالگر گردید.
رسول گرامی اسلام (ص) فرموده اند: روزه داری در گرما جهاد است.
روزهای پایانی ماه شعبان بود که با خود می گفتیم، خدا به دادمون برسه. امسال با این گرما و تابستون سوزان چه جوری روزه بگیریم؟ تا اینکه ماه مبارک رسید و روزه داری را شروع کردیم. یه روز، دو روز، چند روز، یه هفته، .... خلاصه دیدیم نه بابا، اینقدرا هم که فکر می کردیم سخت نیست. یا شاید خدای مهربون برامون آسونش کرده. انصافاً نه گرسنه شدیم، نه تشنگی آزارمون داد. عجب! چقدر نگران بودیم! خدایا شکرت. هرچی هست لطف خودته و بس. خوب توان روزه داری بهمون دادی. مرسی از این همه محبت و لطفت، خدا جون. حالا حیفمون میاد که داره تموم میشه. نه که بگم خیلی کارمون درسته ها، نه، اما این همه احسان و آمرزش و بخشش که خدا تو این ماه به ما بنده هاش می ده، خب تو هیچ ماه دیگه ای وجود نداره. با یه کم صبوری کلی امتیاز معنوی گیرمون میاد. خدائیش حسرت نداره که داره تموم میشه؟ تازه لذت دم افطارشو که دیگه نگو! عجب کیفی داره اون یکی دو ساعت قبل از اذان مغرب و نشستن سر سفره افطار. بی تعارف کی این قدر لذت از غذا خوردن می بردیم که از خوردن افطاری می بریم!؟ بازم شکرت خدا. واقعاً مرسی. عجب حالی بهمون دادی تو این ماه. حداقل یه کم احساس سبکی می کنیم. بعد یازده ماه سرپیچی و نافرمانی از دستوراتت، حالا دلمون خوشه که لااقل یه ماه یه کم بهت گوش دادیم و به قول بچه ها، پی حرفت رفتیم. سودشم دیدم. اوه نه، حالا مونده تا سودشو ببینیم. ایشالله سود واقعی شو تو صحرای محشر خواهیم دید، که دستمونو می گیری و نجاتمون می دی......................... آی آدم حسابی ها، نماز و روزه هاتون قبول....... نوش جونتون طعم خوش بندگی............ ملتمس دعائیم